در جنگ با فوبیا

ساخت وبلاگ

من فوبیای دندون‌پزشکی داشتم. نه اینکه ازون آمپول‌های گنده بترسم یا مته‌هاشون منو به وحشت بندازه، که من آدم تحمل درد و رنجم. من از دندون‌پزشکی می‌ترسیدم چون قدرت من برای نفس کشیدن فقط با دهانم بود و دندونپزشکهایی که توی عمرم باهاشون روبرو بودم قدرت تشخیص این امر رو نداشتن و دقیقه‌ها رو برام کُشنده میکردن. 

اما چرا اینارو نوشتم؟ چون با امروز، چهار جلسهست میرم دندونپزشکی و چهار دندون ترمیم کردم (که خداروشکر عصب کشی نمی خواستن) و عین چهاربار عذاب نکشیدم (البته که سختی داشت) و هر جلسه خودم رو شگفت زده کردم. 

این روبرویی با فوبیای سه چهارسالهی زندگیم افتاد وسط روزهایی که عشق از من روی برگردوند، آبی قلبم، خاکستری شد و اشک تو چشمهام یخ زد. کاش این روزا یه مربی داشتم که باهام سختگیر باشه و مجبورم کنه درس بخونم و دوباره خودم رو شگفتزده کنم. کسی که یادم بده من اون دختریام که آرزوی متفاوت بودن به دلش نمیمونه. گرچه دلش پارهپاره ست از غم...

گاه نوشت های یک آبی/بنفش...
ما را در سایت گاه نوشت های یک آبی/بنفش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iblueviolete بازدید : 63 تاريخ : سه شنبه 3 دی 1398 ساعت: 21:29