یک روز و چندساعت است که باران بی وقفه می بارد. شهر کوچکمان پُرباران ترین شهر جهان شناخته شده است و دختری که هفت و پانزده دقیقه ی صبح -بی خبر از تعطیلی ها- با کیفی پُر از برگه ها و طرح درس ها دنبال تاکسی می گشت، من بودم. دختری با پاچه های خیسِ شلوار که آرام از پیاده روهای آب گرفته رَد می شد و می اندیشید جهان - شبیه خیابان ها و پیاده روهای شهر- به بارشِ بی وقفه ی ِ چندساعته، ناپدید خواهد شد. آنگاه آدمی به هر قدم گذاشتنی شک به دل می آورد و ترس از سقوط دارد و ترس از هر واقعه ای، از خودِ واقعه دهشتناک تر است.
برچسب : نویسنده : iblueviolete بازدید : 80